۱۳۹۱ اردیبهشت ۱, جمعه

ک نوشته ی ایرودینمایک درباره ی ِ خزندگان ِ دو زیست
(یک بحث نیمه اگزیستانسیالیستی )

سوال من اینه که پرنده پرواز رو بیشتر درک میکنه یا موجودی که از دور به تماشای پرواز ِ پرنده نشسته ؟
به نظر من هیچکدوم نمیتونن درک درستی از پرواز داشته باشن چرا پرنده ای که درگیر پروازه نمیتونه بفهمه پرواز چی هست و چیکار داره میکنه - چون چاره ی دیگه ای نداره پرواز می کنه و شاید اون هم از هستی و جبرش خسته بشه از پرواز - و موجودی که داره پرواز رو تماشا میکنه چون درگیر پرواز نیست نمیتونه بفهمه پرواز چه جوریه و چه احساسی داره - فقط میتونه راجع به پرواز حدس بزنه - کسی پرواز رو به درستی درک میکنه که بتونه همزمان هر دوتا باشه - کسی که هم پرواز میکنه و هم پرواز رو تماشا میکنه

به نظر من هستی هم به همین شکله و ما آدما هیچوقت نمیتونیم هستی خودمون رو بشناسیم مگر اینکه همزمان هم درگیر هستی باشیم و هم نباشیم-
آدم باید بتونه وقتی که داره زندگی میکنه خودشو خارج از بدن خودش ببینه
اما آیا کسی میتونه اینکارو کنه ؟ کسی میتونه درگیر چیزی باشه در زمانی که درگیرش نیست ؟
به نظر من جواب منفیه - آدمی همیشه به یه نقطه ی اتکا تو خودش احتیاج داره برای زنده موندن - و برای همین هیچوقت نمیتونه خودش به اون شکلی که باید رها کنه و اگه این نقطه اتکا رو از دست بده به خودکشی کردن روی میاره که باز هم با این وجود نمیتونه به درک هستی اس نائل بشه

حالا سوالی که مطرح میشه اینه که خب چه اشکالی داره - آدمی مثل اون پرنده خودشو مجبور کنه به هستی - چه اصراریه هستی رو بشناسه
در جواب باید گفت که زیستن به نفس خودش آدمی و تمام موجودات دیگرو به هستی اجبار میکنه اما آدمی تمام زندگیشو رو دنبال آزادی (که البته رو این واژه بحث بسیار هست) تلف میکنه و برای آزادی باید رها شد - باید از همه چیز رها شد هم از هستی و هم از نیستی - برای رهایی از یک چیز باید اول اون چیز رو شناخت و جز به جزشو بفهمیم
اما با همین تعبیر آدمی هیچوقت به آزادی دست پیدا نمی کنه - شاید بگید آزادی مطلق نخواستیم به یه آزادی نسبی راضیم - اما واقعیت اینه که آزادی نسبی وجود نداره - آزادی که تو دلش چند تا محدودیت باشه آزادی نیست گونه ای از جبر ِ خوشبینانه اس
پس میشه فهمید آدمی که آزادی رو تجربه نکنه در عمل هستی رو تحربه نکرده و هستی رو هم تجربه نکنه نمیتونه نیستی رو تجربه کنه - آدمی تو هوا معلقه
هم بی هویتی و تعلیق آدم رو مجبور میکنه به گمانه پردازی روی بیاره و تئوری های مختلف برای خودش بسازه - دم از تجربه گرایی یا لذت گرایی یا جامعه گرایی میزنه میاد خودشو بررسی میکنه بهش میگه مردم شناسی و آدمی توی دور علم و فلسفه و هنر گیر میکنه اما هر بار که یکی از تئوریاتشو رو امتحان میکنه و به جواب نمیرسه سر خورده تر میشه - شاید دلیل پیشرفت روز افزون علم این باشه - اما در هر صورت حتی اگه علم به نهایت تکاملش هم برسه آدمی در مقابل هستی و نیستی ناتوانه و همیشه تعلیقشو احساس میکنه

نمیدونم شما تو این نوشته شاید خواب ِ بودلر یا شایدم یاس سارتر شاید ترس ِ نیچه و شاید جامه ی دیوید هیوم رو دیده باشید - و شاید این نوشته هیچ حرف تازه ای نداشته باشه اما به هر جهت نمیشه رد کسایی رو که اسم بردم انکار کرد - پس ببخشید مغز ِ ناتوان من در همین حد می کشید

حالا سوال اینه که چطوری هستی و البته نیستی رو باید درک کرد؟؟

لینک تصویر : http://fc01.deviantart.net/fs30/f/2008/158/3/4/Flight_of_the_Conchords_by_Sage_Oro.jpg

۱۳۹۱ فروردین ۳۰, چهارشنبه

13

پارتیزان ِ پیرزن
جام ِ آلوده ی ِ هستی
پرنده مسموم

12

زمین ِ قرمز
رنگ در گذر ِ زمان
سفید ِ سوخته

11

ترجمان ِ دست
رَوایت ِ مرد ِ مرگ
درخت ِ بی شاخه

10

بهمن ِ درهم
زمستان ِ کودک نما
کلاغ ِ مرده

9

آغاز ِ خاموش
انبوه برگ های ِبی خواب
تنهایی ِ مدرن

8

پروای ِ پرواز
جوجه عقاب ِ یتیم
آسمان ِ امروز

7

نور ، رقص ِ پنجره
ترس ِ دختری تنها
غرش ِ آسمان

6

جامه ی ِ سبز ِ پاره
ژنده پوشی در خیابان ها
پوست دیوار ، سرخس

5

شاخه ای افتاد
آنتن پشت ِ کوچه باغ
درخت ِ بیمار

4

کتاب ِ بی خط
کودک ِ بی دست و چشم
تناسخ ِ واژه

3

به باغ ِ بی گُل
درخت ها سبز می شوند
دروغ ِ ریشه

2

بازار ِ چشم ها
موش ِ کور بی نور می بیند
خواب ِ فرسوده

1

صبح ِ بهاری
پرنده ی ِ سفید بر درخت ِ خشک
لانه ای سوخته

۱۳۹۱ فروردین ۲۳, چهارشنبه

81

به اولین صندوق پستی بندازید یا به کد پستی فلان پست کنید - گم شدم !

80

جوراب بازی می کرد کسی که از نظر مغزی توانایی کنترل پاهاشو نداشت !

79

جرثقیل : سرمایه دار !

78

همه بهش میگفتن سرمایه دار- کسی که نوبت اعدامشو انتظار می کشید

77

چشماشو که بست تا وقتی که کلید ساز نیاورد پشت در بود

76

باور نمیشه : با انگولک کردن نمیشه

۱۳۹۱ فروردین ۲۱, دوشنبه

گراز ِ گریزان ِ بی گریز

دیگر مرا گریزی نیست
       اگر پایی هم باشد مرا
    گریزگاهی نیست
به کدامین چراغ ِ خاموش
                        این خانه ی ِ تاریک خورشید می شود ؟
  مرا منزلگه ای ی نیست

دست بر دیوار می سایم
خانه ی ِ تاریک
بر چشمان ِ بی سو
روشن می نماید
این پرتگه را می گویم
مرا چشمی نیست!

به یک سو ،بی راه ِ رویا است
به دیگر سو ،راه ِ کابوس ِ واقعیت ها  است

کتابی که نمی دانم
بر پایم پرتگاه می شود
به دره ی ِ اجاق ِ گاز ِ شهری
من اینجا
چشمانم کور و پای ام لنگ
خانه را هم نمی شناسم
مرا خانه ای نیست !

۱۳۹۱ فروردین ۱۴, دوشنبه

74

انقدر لاغر شدم که عصبای مغزم پیداست

73

پست چی : دباغ

72

حکم ِ قضایی که به دستش رسید - دستش تاول زد
تازه مجبور بود 1سال لنگه کفش بخوره !




توضیح : پست چی به کسی گفته می شود که پوست را می چیند 

71

شبا موقع خواب گوسفندارو میشمرد ! گرگ گله !

70

سکوت ِ من ، آواز ِ کودکی لال است

69

به گل نشسته ام - خستگی ِ پا ،فرق ِ گل و صندلی نمی فهمد!

68


از اهالی ِ سکوت بود -در شهید سکوت می زیست!

67

یواش یواش دارم سر عقل میام - تو همونجا بمون تا برسم !

66

تنها زندگی میکرد - تن ها را زندگی می کرد ! (فاحشه یا روح سردرگم به تناسخ)

65

توقف ِ بی جا مانع کسب و کار است -

توقف ِ بی جا : ایستادن بدون اشغال کردن ِ فضا
توقف ِ بی جا : توقف ِ کارتن خواب
توقف ِ بی جا : میهامانان ِ نوروزی !

64

همیشه حقوق کمی می گرفت - انگار تو ساعت کم مصرف به کارش مینداختن

(نگاه ِ ابزاری به انسان)

63

آی کیون آدم میسوزه - آی کیون آدم میسوزه وقتی یادش میاد رو بخاری نشسته

62


سالهاست به کسی چراغ سبز نشون نمیده - چراغ راهنمایی که از چراغ قرمزش رد میشن

61

سالهاست به کسی چراغ سبز نشون نمیده - چراغ راهنمایی ِ خراب !

۱۳۹۱ فروردین ۱۰, پنجشنبه

60

خیلی فکر میکرد اما بچه ش نمی شد -  یا خودش یا فکرش عقیم بود

59

خوابم میاد از راه دور میاد - باید برا استقبالش برم ؟

58

خودشو خیلی میگرفت - از ترس افتادن بود

57

هوای خوبی نبود - خیلی بی تربیت بود

56

در دیزی بازه - گربه گشنه مونده -گربه دیزی دوس نداره

55


بزرگتر از دهنش حرف می زد - دهنش پاره شد :دی

54

در که میزنن گریه میکنه

53

چشمک می زنه ستاره ای که در آستانه کور شدنه

52


خواب به چشام نمیاد از وقتی که چشمام نزدیک بین شده

51


چشمام به راه مونده - از وقتی که وسط ِ اتوبان بیدار شدم :|

50

بی هوا دل به دریا زدم - قبل از غرق شدن خفه شدم :|

49

چشم و چراغ خونه بود کسی که نه چشم نداشت و نه چراغ می فهمید

48

چه در کشی چه تو کنی پاره می شم :|

47

ببین نصف تو نمیشه اما واقعن تو بلندتری

46

نفسم بند اومد - الان خوشگل شد - عروسی شده واسه خودش

45

بچه باز بود - لولاش خراب شده بود - تعمیر کار آوردیم بستش

۱۳۹۱ فروردین ۹, چهارشنبه

44


آدم رفیق بازی بود - همیشه با رفیقاش بازی که میکرد برنده می شد

آدم رفیق بازی بود -یه دوست داشت که اونم اُپن بود

آدم رفیق بازی بود - از دوستاش جای صابون و تاید استفاده می کرد

آدم رفیق بازی بود - همیشه با احساسات رفیقاش بازی می کرد

۱۳۹۱ فروردین ۴, جمعه

42

آدم خشکي بود باهاش ديوار پاک ميکردن

41

آدم گوشه گيري بود هميشه ازجناح مرکز گل ميخورد

40

چشماش به در بود . از در آويزونش کرده بودن يا چشماشو در آورده بودن يادگاري يا ضد چشم بود؟

39

آدم بيمزه اي بود . يا آشپز بد بوديا مواد اوليه ش کهنه و خراب بود.
پ.ن :در راستاي خودم

۱۳۹۱ فروردین ۳, پنجشنبه

38

همه چی رو تو خودش می ریخت - شب ادراری داشت :(

37


عادتش بود شبای جمعه به گُلا آب بده - بعد یه مدت باغچه شون خشک شد :دی

36


چشمش زدن - چشم کثیف شد - لباسش م خونی شد

35

تو کیونش عروسی بود
عروسیه جاهل زیاد داشت
چاقو کشی شد عروسی بهم خورد
کیونش پاره شد

34

او یک مسلمان واقعی بود و به راستی اقامه ی نماز میکرد - اگه راست نبود نمی تونست که نماز بخونه

33

تلفن زنگ میزنه - براش ضد زنگ نزدن

32

تلفن هم زنگ می زنه - حتما یه مدت دیگه هم فرسوده میشه

31

اجاق کور بود ، یارانه ی گاز ِ شهری رو قطع کرده بودند

30

چشمش ناپاکه براش فوت ش کن

29

سمفونی مرده گان سکوت بود

28

سکه رو تو سرکه مینداختن میخواستن ترشی ش کن

27

سیرآب بود کسی که در دریا در حال غرق شدن بود

26

لنگه کفش خیس در بیابان غنیمت است

25

نمی خواست بچه اش فردا که بزرگ شد فاسد بشه تو یخچال نگهداریش می کرد - همونطور که خودشو کنسرو کرده بودن ُ باباشو دودی کرده بودن

24

انقد به مرد و زن نگاه ابزاری داشت خودشو جعبه ابزار می دید

انسان حیوانی است که ابزار می سازد

23

فوتبال دستی که بازی می کرد همه شوتاش هَند بود

22

چند روزه هوای آزاد بهش نخورده - همه ش هوای بسته بهش خورده - کارخانه ای ، تولید ِ داخل :دی

سال ِ تولید ِ داخلی ،  حمایت از کار و سرمایه ملی :|

21

به هر دری که میزد میگفتن کیه ؟

20

هر کاری میکرد بچه دار نمی شد
دوا و درمون و طب سنتی هم اثر نمی کرد
نمیشد دیگه - بچه استعداد دار شدن نداشت
آخه کی تاحالا تونسته بچه رو به دار تبدیل کنه ؟

۱۳۹۱ فروردین ۲, چهارشنبه

19

زندانی ای که
غذای ِ خوب می خورد
روز ِ بعد اعدام می شود

18


گسترش ِ ریشه ی ِ درخت
در کتاب ِ دایره المعارف

17

میخواست ازم یه مرد بسازه 18 طبقه ! کلنگی بودم! زد خراب کرد که به زمستون خورد و پولش ته کشید و جوااز هم نداشت!

16

چراغ ُ خاموش کرد چند ماه بعد بابا شد - یه بچه نیمه انسان نیمه چراغ

15

آدم ِ درستی بود - با برهان ِ خلف اثباتش کرده بودن

14

خیلی آدم شسته و رفته ای بود - روزی چند بار طی ش می کشیدن

13

از مقعدش خاک اره می ریخت کسی ک عصا قورت داده بود

12

یه دوستی داشت با گوز ساز میزد - اونم که به هر سازی می رقصید

11

مرفه بی درد ، بی دردیش درد می کرد

10

کلاه ِ رسوایی ش ُ باد برد

9


بر باد می رفت
مردی که با جاذبه
شوخی می کرد

8

هوس ِ بوئیدن داشت بوالهوس !

7

کارد بزنی به چشمش اشکش در نمیاد

6

وقتی بچه بود باد از درخت گیلاس انداختش و له شد ؛ گیلاس ِکال

5


(کارتن خواب )
کارتون که می دید خوابش می گرفت

4

کف می زد بچه ای که تو حموم حبابارو میترکوند

3

بهار ِ نو مبارک :)
 (از طرف زمستان)

2

بهار آمده  است - خودم ُ تو اتاق قایم کردم

آغاز

درخت گیلاسی که نفت ریختم پاش تبر شد